آن کـه پامال جفا کرد چوخاک راهم
خاک میبوسم وعذرقدمش میخواهم
شاعر از بابت دوریِ معشوق دچار زجر و اندوهی شدیدشده ومستأصل ودرمانده گردیده است. امازیباییِ کارعاشق دراین نکته ی لطیف نهفته که غم ودردِ دوری معشوق را با جان و دل میپـذیرد و این غم و اندوه را دوست دارد. ضمنِ آنکه درلایه ی عمیق ترمعنا،نکته ی لطیف تر وظریف تر دیگری متجلی هست وآن عذرخواهیِ عاشق ازقدوم مبارک معشوق است. عاشق بواسطه ی دوریِ یار ونازکردن وبی توجهیِ معشوق ، همچون خاک راه پایمال گشته وبی ارزش شده است. مطابقِ معمول وعرف رایج بایدمعشوق ازعاشق پوزش بخواهدکه سبب پایمال شدنش رافراهم ساخته وباعبورِمغرورانه ازرویِ او، چون خاک راه پایمالش کرده است، لیکن ازآنجاکه عاشقِ پامال دراینجا شخصِ حضرت حافظ است وباهمه ی ِعاشقان تفاوتهای اساسی دارد،اتفاقِ متفاوتی رخ می دهد عاشق پیش دستی کرده وبااشتیاقی خیال انگیز،خاک زیرپایِ معشوق را بوسه زده وپوزش می طلبد. چرا؟ چون معشوق راوالامقامی می بیندکه می بایست درزیرپاهایِ نازنین او گرانبهاترین وباارزش ترین متاعِ دنیا پهن شده باشد نه جسم وجانِ کم بهایِ عاشق که اینک بـه جفای جدایی از معشوق مبدّل به خاک بی ارزش شده است. حافظ عاشقی نیست که اجازه دهدمعشوق احساس گناه کرده و رنجشِ خاطرپیداکند. بقیه درادامه مطلب
برنیامد از تمنّای لبت کامم هنوز
معشوق ,ی ,عاشق ,خاک ,کرده ,وبی ,معشوق را ,ارزش شده ,شده است ,آن کـه ,خاک راه
درباره این سایت