محل تبلیغات شما

حافـــــــــــظانه




برنیامد از تمنّای لبت کامم هنوز
برامیدجام لَعلت دُردی آشامم هنوز

این غزل بسیار دلنشین،آهنگین، نغز وزیبا بامضامین شورانگیزوکاملاًعاشقانه هست شاعرمثل همیشه به مددِنبوغ خویش  گلایه ها وشِکوه های خودرارندانه درلفّافه ی مضامین لطیف عاطفی پیچیده وباآهنگی دلنوازبه گوش مخاطب خودرسانده است. اگرچه هیچ اسمی ازمخاطب غزل برده نشده لیکن با توجه به فحوای کلام ،جنس سخن ومفاهیم مضامین مطرح شده،به احتمال قریب به یقین،  روی سخن باشاه شجاع، همان جوان خوش قدوقامت وخوش سیماست که دل ازحافظ ربوده واغلب غزلهای عاشقانه ی اورابه خوداختصاص داده است.
تمنا : خواهش، آرزو
کام : مراد 
لعل: سنگ سرخرنگ قیمتی مثل یاقوت.
جام لعل: لب به سه دلیل به جام شراب تشبیه شده است:۱-شباهت هلال لب به هلال لب جام ۲- شباهت رنگ لب بارنگ شراب ۳-هردو مستی بخش هستند.
دُردآشام: کسی که تا ته پیاله را می نوشد. ضمن آنکه دُردآشام به کسانی گفته می شد که ازتنگدستی وبیچارگی نمی توانستند شراب خالص تهیه کنند وبه ناچار از دُردشراب که ته مانده ودارای رسوبات بود وارزانتر ازشراب ناب به فروش می رسیداستفاده می کردند.
معنی بیت: تا به امروز آرزو وخواسته ی دل من که همانا بوسیدن وکام گرفتن ازلب نوشین وسرخرنگ توهست حاصل نشده است ازهمان روزآغازین عشق تو به امید نوشیدن شراب ناب ازجام لعل لبت دُردِ شراب می نوشم.
اماچرا دُردآشام؟
دُردآشام رساننده ی سه نکته هست اول اینکه شاعرقصددارد شدت اشتیاق واندوه خودرابه معشوق نشان دهد که درفراق او ازفرط غصه وغم تا ته پیاله رامی نوشد.دوم اینکه شاعر درتنگنای مالی قرارگرفته وازشدت تنگدستی ناگزیربه نوشیدن دُرد شده است. سوم اینکه زمانی که شراب ناب لعلگون لب معشوق دردسترس عاشق نباشد روشن است که عاشق هرچندکه شراب خالص بنوشد به مذاق جانش خوش وگوارا نخواهدنشست هرچه بنوشد ناخوش وناگوار خواهدبودچون آغشته به خون دل است وگویی که دُرد می نوشد.
به یادلعل لب وچشم مست میگونت
زجام غم میِ لعلی که می خورم خون است   بقیه درادامه مطلب
  



آنان كـه خـاك را بـه نـظـر كیمیا كننـد

آیا بُوَد كـه گوشـه‌ی چشمی به ما كننـد


این غزل احتمالن درپاسخ به غزلیست که شاه نعمت الله ولی سروده وادّعاهایی مبنی برداشتن کرامات ودواکردن صد درد به گوشه ی چشمی کرده است! ابتدا غزل شاه نعمت اله رامرورمی کنیم:

ما خاك  راه  را به  نظر كیمیا  كنیم
صددردرابه گوشه‌ ی چشمی دواكنیم
درحبس صورتیم وچنین شادوخرّمیم
بنگركه درسراچه‌ ی معنا چه‌ها كنیم
رندانِ  لا ابالی و مستان  سر خوشیم
هشیار رابه مجلس خود كی رها كنیم
موج   محیط   گوهر در یای  عزّتیم 
ما میل دل به آب و گِل آخر چرا كنیم
در دیده روی ساقی وبردست جام می
باری  بگو كه گوش به عاقل چرا كنیم
ما رانفس چو ازدم عشق است لاجرم
بیگانه  را  به  یك  نفسی  آشنا  كنیم
ازخودبر آ و درصف اصحاب ما خرام
تا  " سیّدانه" روی  دلت با خدا كنیم 

یکی ازمشکلات سیروسلوک این است که بسیاری ازکسانی که دراین راه گام می گذارند خیلی زوددچارتوهم می گردند. اغلب آنها ادعامی کنند که صاحب کرامت شده اند! بعضی می گویند هاله های نور می بینند بعضی صداهای عجیب وغریب می شنوندوبعضی نیز ادعامی کنند که قادرهستند خاک رابه طلا مبدل سازند! درحالی که بنظرمیرسد سالکان حقیقی اگرحقیقتابه سرمنزل رسیده باشندبایدبه نقطه ای برسند که ازهمه چیزخالی شده وازشدت عشق به درجه ی فنانایل گردند.آنهانبایدفریب بازیهای نفس راخورده وادعاهای عجیب وغریب کنند.

به هرصورت حافظ که برخلافِ مدّعیان همواره شکسته نفسی پیشه کرده وخودراگدایی کمترین می دانسته در قبالِ ادّعای ِاو باکنایه وطنز این غزل نغزراسروده است.

كیمیا: ماده ای باارزش که انسانهاازقدیم به دنبال آن بودندتافّات بی ارزش رابه وسیله ی آن به طلا تبدیل کنند.
معنی بیت: آنان كه مدّعی هستند با یک نظرو نگاهِ خود ، خاك بی ارزش را مبدّل طلا به می كنند، آیا ممكن است كه عنایتی هم به ما بكنند وباگوشه ی چشمی دردِهای ما رانیز مداوا کنند؟!!!
به عبارتی حافظ می خواهدبگویدکه آنان که این چنین ادّعاهای بزرگی درسرمی پرورانند اگر واقعاً راست می گویند ودارایِ کرامات هستندتواناییِ خودشان رادرعمل نشان بدهند.
وازآنجاکه حافظ هیچگاه این قبیل ادّعاها را باورنداشته دربیت بعدی می فرماید:

 بقیه درادامه مطلب






آن تُرک پری چهره که دوش از بر ما رفت

آیا چه خطا دید که از راه خطا (ختا) رفت


جای بسی تاسّف است که بعضی متعصّبِ ناآگاه، بدون اطلاع ازشان غزل، این غزل را درمدح امام زمان دانسته وجاهلانه درحق ِ امام زمان، حضرت حافظ، مخاطب غزل شاه شجاع و دوستداران حافظ جفاکرده اند. غافل ازاینکه حافظ  شیعه نبود، سنّی هم نبود اوپرورش یافته ی مکتب اسلام بودلیکن به استناد اشعارزیادی که دردیوان اوثبت وضبط شده، اودرگذرزمان به یک نوع آزاداندیشی رسیده وخود بنیادِ مسلکِ رندی رابرپایه ی عشق وانسانیّت بنانهاده است. مَسلکی فراقومی، فرامذهبی وجهان شمول که محصولِ  یافته های حافظ ازقرآن،ادیان ومذاهب مختلف به اضافه ی اندیشه های شخصی این فرزانه ی روزگاران بوده ودرچارچوب هیچیک از مذاهب وادیان قرارنمی گیرد وهیچ برچسبی جز "رندی ِحافظانه" نمی پذیرد
جنگ هفتاد ودوملّت همه راعذربنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند    بقیه درادامه مطلب



آن پیک نامور که رسید از دیاردوست
آورد حَرز جان ز خطِ مُشکبار دوست

دربعضی ازنسخه های قدیم به جای "آن" این ثبت شده که بنظردرست ترمی باشد. چراکه صحبت ازپیکی هست که به خدمت حافظ مشرّف شده است.
پیک: کسی که ماموررساندن چیزی یا پیامی باشد.قاصد
نامور: نامه بر، نامه ور،نامه رسان. بعضی نامور رابه معنای مشهور وسرشناس معنی کرده اند که بنظر درست نیست وهمین نامه ور درست می باشد.
حرز: حفاظت و نگهبانی کردن ، دعایی که نوشته وبه بازومی بندند، تعویذ، چشم زخم،دراینجا همان نامه ایست که ازدوستِ صمیمی (احتمالاً امیرجمال الدّین شیخ ابواسحاق) به دست حافظ رسیده است. او قبل ازشاه شجاع با این پادشاهِ فرهیخته رابطه ی عاطفی عمیقی داشت. حافظ درطول عمر پربارخویش با درباریان زیادی دوستی داشته لیکن با این دوسلطان که هردو اهل شعر وادب بودند رابطه ی بسیارعاطفی و عاشقانه ای برقرارکرده بود واغلب غزلیّات عاشقانه ازجمله همین غزل متاثّرازاین رابطه سروده شده است.




آن سیه چُرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرّم با اوست

            این غزل بسیارشیوا وشیرین باآهنگی دلنشین وموسیقی دلنوازسروده شده ودارای مضامین بِکرعاشقانه است. بسیاری بدون آگاهی ازشانِ نزولِ غزل، براین باورند که این غزل درمدح پیامبراکرم(ص) می باشد، امّا چه کنیم که اینچنین نیست. حافظ اصلاً شبیه سعدی ومولوی ودیگران نیست وشعرمذهبی نسروده است. اوباهمه ی عارفان و شاعرانِ هم روزگار وپسین وپیشین عصرخود تفاوت های اساسی به ویژه درجهان بینی ونگرش دارد. بااینکه درزمان حاکمیّتِ اسلام می زیسته ومانعی برای سرودن غزل درمدح بزرگان دینی نداشته لیکن  مبادرت به انجام این کار ننموده است. اوتمام همّ وغمّ خود را درراستای تبیین عشق وطریق عشقبازی صرف نموده وبه رغم ِآنکه صدها غزل درمدح شاه شجاع ،شیخ ابواسحق، تورانشاه وسروده،حتّا یکبار نیزاسم پیامبراسلام را در غزلیّات خود نیاورده وهیچ غزلی درمدح خلفای راشدین و رهبرانِ مذهبی نیز نسروده است! . بقیه درادامه مطلب





آنشب قَدری که گوینداهل خلوت امشب است
یارب این تأثیردولت درکدامین کوکب است

شب قدر:به باورمسلمانان قرآن درشب قدرنازل شده وعظمتِ آن آنقدرزیاد است که دراین شب اعمال هزاربرابرمی شود. خداوند درقرآن می فرمایدوتوچه می دانی که شب قدر چیست؟  
دقیقاً روشن نیست که شبِ قدر، کدام یک از شب های سال است و محتملاً دردهه ی سوّم ماه رمضان است. این شب چون درنظرمسلمانان دارای قدر و منزلت است ازهمین رو شب قدر نامیده شده است.
اساساً "قدر" به معنای اندازه ‌گذاریست و ظاهراً منظور قرآن کریم از گذاردن نام قدر بر این شبِ پرعظمت، تعیین و مشخص کردن جزئیاتِ امور مربوط به تمامیِ مخلوقات در آن می‌باشد. به بیانی دیگر در این شب، حوادث و اتفاقاتی مانند مرگ و زندگی، سعادت و شقاوت، رزق و روزی و غیره برای انسانها و حوادث طبیعی جاری شدن سیل،وقوع زمین لرزه و .مشخص می‌گردد. بقیه درادامه مطلب



 آن غالیه خط گرسوی مانامه نوشتی
گردون ورقِ هستی ما درننوشتی
غالیه: بوی خوش مرکّبی که به مُشک و عَنبر و باله آغشته شده باشد مرکّبی معطّر به رنگ سیاه 
"خط" ایهام دارد: ۱- دست خط ۲- موهای لطیفی که گِرداگِردِ صورت وپشت لبها درهنگام بلوغ می روید وسببِ جذابیّت وزیبایی می گردد(البته درچشم عاشق که همه چیزمعشوق خودرا زیبامی بیند) 
نامه نوشتی: نامه می ‌نوشت
گردون: روزگار، چرخ فلک
ورقِ هستی: وجود به ورقه ای تشبیه شده است.
دَرننوشتی: درهم نمی پیچید
معنی بیت: اگرآن محبوبِ غالیه خط بانظرداشتِ هردومعنی خط (خوش خط  وخوش عطروبو) خطاب به مانامه ای می نوشت واحوالات عاشق خودراجویامی شد اوضاع ما اینچنین نمی شد و روزگارنمی توانست ورقه ی وجودما رادرهم بپیچد وگِره درکارما اندازد.
صدنامه فرستادم وآن شاه سواران
پیکی ندوانید وسلامی نفرستاد



آن كیست كز روی کرم باماوفاداری کند

برجای بدکاری چومن یکدم نکوکاری کند


     شاعراحساسِ غریبی پیداکرده ودرپیِ شخصِ جوانمردیست که ازرویِ بزرگواری و بخشندگی،قدم پیش گذارد ودستِ دوستیِ شاعر رابفشارد ودرمقابلِ بدیهایِ اوخوبی ونیکوکاری واحسان نماید.البته خودِ شاعر نیزمی داندکه پیداکردنِ کسی که دارایِ چنین فضایلِ اخلاقی باشد ورفتار وکردارِبدِآدمی را با بزرگواری ونکوکاری پاسخ دهدبسیارسخت است، لیکن آرزویست که ازرویِ ملالتِ خاطربرزبان جاری ساخته واین مضمون راپرورده است.از سایرِ عزلیاتِ حافظ چنین بنظرمی رسد که وی ازرفاقت ودوستی دردوره هایِ مختلفِ زندگانی ضربه هایِ روحیِ زیادی دیده است: بقیه درادامه مطلب




آن کـه پامال جفا کرد چوخاک راهم 
خاک می‌بوسم وعذرقدمش می‌خواهم 

شاعر از بابت دوریِ معشوق دچار زجر و اندوهی شدیدشده ومستأصل ودرمانده گردیده است. امازیباییِ کارعاشق دراین نکته ی لطیف نهفته که غم ودردِ دوری معشوق را با جان و دل می‌پـذیرد و این غم و اندوه را دوست دارد. ضمنِ آنکه درلایه ی عمیق ترمعنا،نکته ی لطیف تر وظریف تر دیگری متجلی هست وآن عذرخواهیِ عاشق ازقدوم مبارک معشوق است. عاشق بواسطه ی دوریِ یار ونازکردن وبی توجهیِ معشوق ، همچون خاک راه پایمال گشته وبی ارزش شده است. مطابقِ معمول وعرف رایج بایدمعشوق ازعاشق پوزش بخواهدکه سبب پایمال شدنش رافراهم ساخته وباعبورِمغرورانه ازرویِ او، چون خاک راه پایمالش کرده است، لیکن ازآنجاکه عاشقِ پامال دراینجا شخصِ حضرت حافظ است وباهمه ی ِعاشقان تفاوتهای اساسی دارد،اتفاقِ متفاوتی رخ می دهد عاشق پیش دستی کرده وبااشتیاقی خیال انگیز،خاک زیرپایِ معشوق را بوسه زده  وپوزش می طلبد. چرا؟ چون معشوق راوالامقامی می بیندکه می بایست درزیرپاهایِ نازنین او گرانبهاترین وباارزش ترین متاعِ دنیا پهن شده باشد نه جسم وجانِ کم بهایِ عاشق که اینک بـه جفای جدایی از معشوق مبدّل به خاک بی ارزش شده است. حافظ عاشقی نیست که اجازه دهدمعشوق احساس گناه کرده و رنجشِ خاطرپیداکند. بقیه درادامه مطلب





آن که از سُنبل او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد

سنبل: استعاره اززلف معشوق است.
غالیه: بوی خوشی مرکّب از مُشک و عنبر و باله به رنگ سیاه که موی را بدان خضاب کنند. در اینجا به غالیه شخصیّت انسانی داده شده است. غالیه با دیدن رنگ وبوی زلف معشوق از حسرت به پیچ وتاب افتاده است. معمول این است که زلف می بایست حسرت غالیه رابکشد تا به واسطه ی آن خوشرنگ وخوشبوشود لیکن به مدد نبوغ حافظ، دراینجا زلف معشوق چنان جلوه ای دارد که غالیه حسرت آن رامی خورد!. بقیه درادامه مطلب




آن که رُخسار تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد

این غزل به استنادِ بیت پایانی درمدح "خواجه قوام الدین محمد صاحب عیار"  از وزیران سلسله ی آل مظفّر و خدمتگزاران شاه شجاع در قرن هشتم هجری قمری بود. وی علاوه بر درایت در امر وزارت، مردی جنگجو و امیری دلیر بود و در اغلب جنگ های شاه شجاع به عنوان سردار قشون شرکت داشت و عامل اغلب پیروزی‌های پادشاه در مقابل مخالفینش بود. 
خواجه قوام‌الدین یکی از ممدوحین حافظ است.  چه در قصائد و چه ضمن غزل، بارها به مدح این امیر پرداخته است و حتی پس از قتل وی نیزبه نیکی از او یاد کرده‌است. بقیه درادامه مطلب



آنکس که بدست جام دارد
سلطانیِ جَم مُدام دارد
جام : ساغرشراب
جَم :  جمشید ، پادشاه باستانی که بارگاهی باشوکت وشکوه افسانه ای داشت.
مُدام : همیشه،پیوسته 
معنی بیت: هرکس که به جام شراب دسترسی راحتی دارد مسلّماً اوسلطانِ وقتِ خویش است وسلطانیِ اوبه همان شکوه وعظمتِ جمشیدشاه افسانه ایست.
ای که درکوی خرابات مقامی داری
جم ِوقتِ خودی اَرباده به جامی داری     بقیه درادامه مطلب






آن یار کز او خانه‌ی ما جای پـری بـود 
سرتاقدمش چون پری ازعیب بَری بود 

این غزل نیزهمانندسایرِغزلها دارایِ ایهام وابهام بوده وبه همین سبب بعضی ازشارحین چنین اظهارنظرکرده اندکه حافظ این غزل را در عزا و فراق ِ همسر ویافرزندش سروده‌است. 
بعضی نیز براین باورند که غزل درغیبتِ شاه ابواسحاق که ازدوستان صمیمیِ حافظ بوده سروده شده است باتوجه به محتوایِ غزل، نگارنده ی این متن نیز بانظردومی موافق است . به گواهیِ مورّخین ،ابواسحاق که خوداهلِ شعرودارایِ ذوق ِ شاعری بودمدتی به عدل ودادحکومت کردودرنهایت مغلوب امیر مبارز الدین گردید و به امر وی به قتل رسید بقیه درادامه مطلب


                          

                                    

   

                       ابــر آذاری  بــر آمــد  باد  نوروزی  وزید

وجهِ مِی میخواهم ومطرب‌،که میگویدرسید؟


 آذار : ماه ششم از ماههای رومیست بعبارتی ۹ روزآزار در اسفند و ۲۱ روزش در فروردین است.  اکثر ابیات این غزل مزینبه آرایه ی"حُسن طلب" می باشد. مفهوم"حسن طلب" آن است که شاعربه زیبایی و رندی با زبانی شیرین ولطیف درخواست وتقاضای خودرا مطرح سازد. بقیه درادامه مطلب





اَتَتْ رَوائحُ رَندَ الحِمی و زاَد غَرامی
فدای خاک دردوست بادجان گرامی
اَتَتْ: آمد
رَوائح: شمیم و بوهای مطبوع ومعطّر
رَند: نام درختی بابوی معطّر
حِمی: منطقه وچراگاه اختصاصی، كنایه ازمخوطه ی حرم خصوصی یار 
زاد:فزونی یافت،زیاد شد
غَرامی: عشق واشتیاق 
معنی بیت: شمیم خوش درخت رَند از محوطه ی اختصاصی یاربه مشامم رسید و عشق و اشتیاق نی افزونی بخشید. جان عزیز فدای خاكِ درگاه معشوق باد.
به بوی زلف توگرجان به بادرفت چه شد
هزارجان گرامی فدای جانانه       بقیه درادامه مطلب

http://s9.picofile.com/file/8347494150/ac_image_4h15389843340l.jpeg



احمد الله عَلی مَعدِلة السّلطان ِ
احمدِ شیخ اویس ِ حسنِ ایلخانی
احمد الّله : خداراسپاس می گویم
علی: برای
مَعدِلت: عدل
السّلطان: پادشاه
احمد شیخ اویس حسن ایلخانی: غزل در مدح سلطان احمد جلایر، از سلسله ایلكانیان بغداد است .  این پادشاه در تذكره دولتشاه سمرقندی چنین وصف شده است : سلطان السلاطین احمد، خلف الصدق سلطان اویس جلایر است ، بعد از پدر در دارالسلام بغداد بر مسند خلافت قرار گرفت و ملك را از طریق برادرش سلطان حسین بیرون آورد و آذربایجان را نیز تصرف كرد و شوكتی زیاده از وصف یافت و حكم او تا سر حد روم رفتی و پادشاه هنرمند و هنرپرور و خوش طبع بود و اشعار عربی و فارسی نیكو می گفته واعتقادی عظیم به خواجه حافظ داشت و چند بار او را به بغداد دعوت كرده بود اما خواجه حافظ دعوت او را اجابت نمی كرد و ایـن غـزل (احـمدالله عـلی معـدلة السـلطان ) را در جواب او سرود و به بغداد فرستاد.
معنی بیت: :خداوند راسپاس می گویم  برای دادگری سلطان احمد پسر شیخ  حسن ایلكانی (ایلخانی).
حافظ درهرمدح وثنایی که درحق دوستانِ پادشاه یا پادشاهان دوست نموده بلااستثنا، مخاطب خویش رابه دادگستری وعدالت تشویق وترغیب کرده است. حافظِ جهاندیده وفرهیخته، ازهر روانکاو وطبیب بهترمی دانست که طبع پادشاهان بسیارتُرد وشکننده است واگرقراراست آنهارابه رعایت عدل وانصاف و فضایل اخلاقی دعوت کند هیچ شیوه ای بهترازتشویق وترغیب جواب نمی دهد. اونیک می دانست که طبع پادشاهان باطبع کودکان تفاوتی ندارد وتنهااز طریق تشویق وترغیب است که می توان این دوقشر نازک دل را به فضایل انسانی و اخلاقی بیاراست.
شاه رابِه بود ازطاعت صدساله وزهد
قدریک ساعته  عمری که دراو دادکند      بقیه درادامه مطلب



از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
"ازخون دل نوشتم" ایهام دارد: ۱- ازدل ِخون شده ازدرد دوری ازاینکه دلم درفراق دوست خونین است تصمیم به نوشتن نامه گرفتم ۲- ازخون دل مرکّب قلم تهیّه کردم"کنایه ازشدّت اندوه" هردومعنی مدّنظرشاعربوده است.
نزدیکِ : پیش ِ، نَزدِ، به حضورِ
اِنّی:  به درستی كه من
رایت: دیدم.
دهراً: دنیا را، روزگار را.
مِنْ: از.
هجركَ: دوری تو، فراق تو.
القیامه: قیامت، روز رستاخیز
باتوجّه به اینکه مصرع اوّل این بیت بصورت جمله ی خبری وخطاب به  مخاطبین عام و مصرع دوّم  خطاب به معشوق می باشد باید درنظرداشت که مصرع دوّم  درحقیقت بخشی امه ایست که شاعرخطاب به "دوست" نوشته ودراینجا برای آگاهی مخاطبین عام، جمله ای ازآن نامه را بازگویی می کند.
معنی بیت: از اعماق ِ دل ِ خون شده ازشدّت اندوه، به حضوردوست نامه ای نوشتم (بااین مضمون:) ازهول ِاضطراب وتب وتاب بیقراری  بدرستی که روزگارم درنبود توبرای خودش قیامتی خوفناک است.
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که ازروزگارهجران گفت          بقیه درادامه مطلب

 

 


 ازدیده خون دل همه بر روی ما رود

 

بر روی ما زدیده چه گویمچه‌هارود ؟


این غزل یکی از ناب ترین غزلهای خواجهی شیرازاست. شاهکار یست پراز ایهام.هیچ شاعری تاکنون نتوانسته به طرزحافظ شعریبااین همه ایهام واشاره بسراید.ایهام یکی اززینتهای غزل است وحافظ تنها شاعریست کهبامهارت خاصی غزلهای خودرا به ایهام مزیّن نموده است. بقیه درادامه مطلب



        

 

ازسرکوی توهر کوبه مـلالت برود

نرودکارش وآخر به خجالت برود

 حافظ درمبحث عاشقی نظریه یِ جالبی دارد، اومعتقد است هرکس کوی وبرزنِ معشوق را با خاطری آزرده و ناراحت ترک کند. کارش به پیشنمی رود و سرانجام خوشی نخواهد داشت وکارش به شرمساری کشیده خواهد شد. با شرمساریرفتن :یعنی کارش به خجالت خواهدانجامید. وبعبارتی دیگر شرمسارانه برخواهد گشتو اعتراف خواهدکرد:   بقیه درادامه مطلب





ازمن جدامشوکه تواَم نور دیده‌ای
آرام جان ومونس قلب رمیده‌ای

تواَم نور دیده‌ ای : تو نور چشم وعزیزمن هستی 
آرام جان: آرامش بخش جان من هستی.
مونس: همرازوهمنفس 
رَمیده: رم کرده،گریزان و فراری
خطاب به معشوق است.
معنی بیت: ای نورچشم من ای مقصود من، از عاشق ودلداده ی خویش دوری مکن توتنها آرام بخش جان بیقرارمنی  توبرای قلبِ گریزانِ من در گوشه ی تنهایی همراز وهمنفسی ای محبوب.
ای درد تواَم درمان دربسترناکامی 
وی یادتواَم مونس درگوشه ی تنهایی     بقیه درادامه مطلب



افسرسلطان گل پیداشد ازطَرف چمن
مَقدمش یارب مبارک بادبرسروو سَمن
افسر: تاج، كلاه پادشاهی 
سلطانِ گل:  گل به سلطان تشبیه شده است، کنایه ازمخاطب غزل است مخاطبی که بتازگی به تخت پادشاهی جلوس کرده است. باتوجّه به سه واژه ی "پشنگ،ایذج ونام اتابک" که درمتن غزل آمده چنین بنظرمیرسد که این غزل به مناسبت به تخت نشستن  یکی ازاتابکان لر(اتابك پشنگ سُلغرشاه فرزند اتابك احمد) درزمان امیر مبارزالدّین سروده شده است. 
ظاهراّبعدها حکومت خوزستان وشهرایذه نیزبه ولایت اصلی لُر بزرگ  واگذاشته شد.  یکی از ایشان یعنی افراسیاب پس از مرگ ارغون خان اصفهان را محاصره کرد ولی بزودی سرکوب شد.  پایتخت این امرا در شهر ایذه (ایذج) بود. شرح کامل در دانشنامه ی ویکی پدیا موجودهست.
بنابراین واژگان "پشنگ وایذج واتابک" بی دلیل نیامده واشاره به جلوس یکی ازاتابکان به تخت پادشاهی که باحافظ نیزرابطه ی دوستی داشته هست. ظاهراً حافظ با سرودن این غزل این پادشاه را درحال تشویق وترغیب به مبارزه وجبهه گیری بامبارزالدّین ظالم وسخت گیرمی نماید. البته به رمز واشاراتی مثل: گویی بزن وغیره که درمتن غزل توضیح داده خواهدشدبقیه درادامه مطلب

 


اگر آن طایر قدسی زدرم باز آید 
عمربگذشته به پیرانه سرم بازآید

طایرقدسی ایهام دارد : پرنده‌ ایی ملکوتی وپاک منزّه  و(همای سعادت) : معشوق  و یار فرشته‌ سیرت چنانچه آن یارفرشته سیرت که درحال حاضر ازفیض وصالش محروم هستم دوباره بازگرددبه خانه‌ام بیاید،  عمرِ ازدست رفته وسپری شده یِ من مجدداً بازخواهد گشت ومنِ پیرانه سر، دوباره جوانی آغاز خواهم کرد.عمر بگذشته هم به معنای " عمر سپری شده" وهم به معنایِ خودمعشوق است.امروزه هم به عزیزان می‌گویند : عمرم ،توعمرمنی.

 بازآی که بازآید عمرشده یِ حافظ

هرچندکه نایدبازتیری که بشدازدست


                     ادامه مطلب

http://s8.picofile.com/file/8310592868/1509479042127image.JPG



اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

تُرکان شیرازی احتمالاً جاذبه های زیادی برای حافظِ عاشق پیشه داشته که حاضربوده سمرقند وبخارا را فدای خال ِ دلربای آنها کند! 
منظور ازترکِ شیرازی ممکن است دخترزیبا روی شیرازی یا شاه شجاع  بوده باشد.
یک احتمال  این است که غزل زمانی سروده شده که بین حافظ وشاه شجاع شکرِآب شده بوده ، به همین سبب نیز حافظ ازعبارت:  اگربدست آرد دل مارا استفاده کرده است . یعنی اگرشاه شجاع ازمن دلجویی کندبقیه درادامه مطلب




اگر به مذهب ِ تو خونِ عاشق است مُباح
صَلاح ماهمه آنست کان تو راست صَلاح
مذهب: روش،راه ورسم
مُباح: روا، جایز،حلال داشته شده
صلاح: مصلحت، شایسته
خطاب به معشوقی زمینیست. احتمالاً شاه شجاع که تحتِ فشارتندرویان ودلواپسانِ آن روزگاران، فرمان تبعید حافظ به یزد را صادرکرد. 
چنانکه پیشترنیزگفته شده، رابطه ی حافظ با شاه شجاع بسیارفراترازرابطه ی شاه وشاعر بوده، زیرا به استنادِ غزلیّاتی که به دست مارسیده است حافظ نسبت به شاه شجاع ِ خوش سیمای سروقامت، یک احساس عاطفی عمیقی داشته وهرگز به رغم اتّفاقاتِ زیادی که بین این دورُخ دادهرگزفروکش نکرد وتا آخرشعله ورباقی ماند. حافظ دراینجا به کنایه به معشوق می رساند که امضای فرمان تبعید یعنی امضای ریخته شدن خون من! اگرراه ورسم توچنین است من تابع فرمان توهستم.بقیه درادامه مطلب




اگر چه باده فرح بخش و باد گل‌بیز است
ببانگ چنگ مخورمی که محتسب تیزست

این غزل درزمان حاکمیّتِ امیرمبارزالدین سروده شده است.وی پس از قتل شیخ ابواسحق رفیقِ شفیق حافظ،فارس وشیراز راتصرّف و ضمیمه ی قلمرو خود ساخت.
امیرمبارزالدّین پادشاهی ظالم،بی ادب،مال اندیش، عامی و بی تربیت بوده است. زمانی مایل به افراط در می خوارگی و فسق و فجور می شود و زمانی کارش به دینداری ِ متعصّبانه می کشد ودستوربه بستن میکده ها وآزارواذیتِ میخواران صادرمی کند.بقیه درادامه مطلب

 

 


اگر شراب خوری جُرعه‌ای فشان برخاک
ازآن گناه که نفعی رسدبغیر چه باک ؟!
       
این غزل یکی ازبحث انگیزترین غزلهای حضرت حافظ است.چراکه شاه بیت این غزل وبیت های پایانی،اشاره یِ مستقیم به شراب انگوری داشته وازآن به نیکی یادشده است.برای درک ِ بهتر منظور آنحضرت باید دانست که درمکتب حضرت حافظ ،آدمی همواره درجریان یک رفت وبرگشت وسیروسفر دنیوی_معنوی قرارمی گیرد ودراین فرازوفروداست که به تکامل جسمی وروحی نایل میگردد

بقیه درادامه مطلب




اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد
وَر از طلب بنشینم به کینه برخیزد

شاعرعاشق پیشه ی ما که درطول زندگانی پربار خویش عشق های مجازی وزمینی زیادی راتجربه کرده است طبیعتاً موردِ بی توجّهی ها نامهربانی هاوکم لطفی های زیادی نیزشده وبارها شیشه ی نازک ِدل نازنین به سنگ جورو جفا شکسته است.
بنظرمی رسداین غزل نیزکه  واگویه ای ازشرح حال دل شاعراست درهمین راستا بوده باشد

بقیه درادامه مطلب

 
 
 
 

اگربه کوی تو باشدمرا مجال وصول

رسدبدولت وصل توکارمن به اصول


 اگربه من این فرصت و اجازه داده می شد که بهکوی تـو بـرسم ودرآنجاساکن گردم از نیکبختی سعادتی که از وصال تـوحاصل میگشت،کار و بـار من هم سر و سامان می‌یـافت.وگرنه درغیر این صورت هرگز من بهسامان نخواهم رسید.بقیه درادامه مطلب




اگر بـه بـاده‌ی مُـشگیـن دلم کشـد شـاید

کـه بـوی خـیـر ز زهــد ریــا نمـی‌آیــد


باده یِ مُشگین:باده ای که با  با مُشگ آمیخته شده است  

مشگ:مادّه ای خوشبو ومعطّر است که در زیر پوستِ شکم ومجاورِ عضوِ تناسلیِ جنسِ نر از آهوی ختایی تولیدمی گردد. مشگِ تازه در موقع ترشّح مادّه ایست روغنی و بسیار معطر وبه رنگ شکلات و ج می باشد و در حالت خشک شده سخت و شکننده است و رنگش قهوه اییِ تیره مایل به سیاه و طعمِ آن کمی تلخ است و بویی تند دارد .درقدیم شراب وشربت رابامشگ معطّرمی نمودند.

دلم کشد :دلم تمایل  پیداکند ،هوس کند ،طمع کند 

شاید : رواست، شایسته است   

اگر دلِ من میلِ شرابِ معطّر کند رواست چرا که بویِ خیر از تظاهر به پارسایی وتقوا ودینداری نمی‌آید.تمایل به باده نوشی هزارباربهترازتظاهربه تقوا وریاورزیست.

باده نوشی که دراو روی وریایی نبود

بهتراز زهدفروشی که دراو روی وریاست بقیه درادامه مطلب





اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
نهیبِ حادثه بنیاد ما ز جا ببرد
نهیب: هیبت،عظمت،ترس وبیم
معنی بیت: اگرنوشیدنِ باده نیزنتواند غم واندوهِ دل را ازخاطرماپاک کند، بی تردید ما نخواهیم توانست درمقابل فشارغم وغصّه مقاومت کنیم. بدون کمک گرفتن ازباده،  بنیادِ وجود ما ازترس وبیم غم فرومی ریزد ونابود می شویم.
چون نقش غم زدورببینی شراب خواه
تشخیص کرده ایم ومدوا مقرّراست      بقیه درادامه مطلب



ابر آذاری  بر آمد باد نوروزی  وزید


وجهِ مِی میخواهم ومطرب‌،که میگویدرسید؟


 آذار : ماه ششم از ماههای رومیست بعبارتی ۹ روزآزار در اسفند و ۲۱ روزش در فروردین است.  اکثر ابیات این غزل مزین به آرایه ی"حُسن طلب" می باشد. مفهوم"حسن طلب" آن است که شاعر به زیبایی و رندی با زبانی شیرین ولطیف درخواست وتقاضای خودرا مطرح سازد. 


بقیه درادامه مطلب



آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

مهندسی مالی و مدیریت ریسک paddtecarche پروژه های مطلب صندوق فروشگاهی،بارکد خوان،نرم افزار حسابداری،گیت فروشگاهی، دزدگیر فروشگاهی omisibphi Man مهندسی مكانیك بچگی 93 مجله آنلاین marasswasscycl